این سخنان صریح دولت آبادی را بگذارید کنار جلسهای که در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان تشکیل شد و دولتآبادی در حضور سیدعباس صالحی معاون فرهنگی ارشاد تا توانست به نظام تاخت و طلبکاری خود را عریان اعلام کرد بدون این که جوابی بشنود.
متن سخنان محمود دولت آبادی را بخوانید:
«آقای جنتی تا آنجایی که توانسته حسن نیت نشان داده است منتها یک عواملی وارد حوزه کار وزارت ارشاد میشوند که قدرتی برتر از آقای جنتی دارند. استنباط من این است که اگر آقای جنتی حسن نیت هم داشته باشد، درجاهایی قدرت اجرایی ندارد.»
«آقای صالحی معاون وزارت ارشاد از من دعوت کردند و اتومبیل فرستادند برای من و رفتم به وزارت ارشاد و در دفتر ایشان نشستیم و مدتی صحبت کردیم و جلسه همراه با احترامی بود. قرار شد من پشت کتاب یادداشتی بنویسم که نوشته بودم و به ایشان هم دادم و قرار شد که این کتاب فرصت انتشار پیدا کند ولی همزمان یک دسیسهای به راه افتاد که اول یک کتاب جعلی را آماده کرده بودند، دادند به بازار همزمان یک خبری زدند که این کتاب از سد سانسور گذشت. آن کتاب هم که به بازار آمد خب آنهایی که با اصل قضیه آشنا نبودند اظهار نظرهایی کردند در مورد کتابی که متعلق به من بود و این کتاب جعلی بود و بعد از آن هم که مسائل مبرمی به وجود آمد که لابد خودتان هم شنیدهاید، و در نتیجه انتشار کتاب به نتیجه نرسید.»
وی همچنین در مدعایی کذب میگوید:
«گفتند که شخص رهبر انقلاب صلاح نمیدانند این کتاب منتشر بشود و من هم به اعتبار فرمایش ایشان دیگر دربارهی این کتاب حرفی نزدم. اما در مورد بقیه آثارم از سوی وزارت ارشاد مشکلی ندیدم. کتابهای دیگرم دارند چاپ میشوند و روال منطقی خودشان را طی میکنند.»
حال باید مسئولان وزارت ارشاد و معاونت فرهنگی پاسخ دهند که آیا این دغدغه ها را هم برای حمایت از نویسندگان و شعرایی که در حوزه انقلاب و دفاع مقدس فعالیت میکنند را نیز دارند؟ آیا برای این طیف هم ماشین شخصی میفرستند و در دفترشان با آنها جلسه محترمانه برگزار میکنند؟ یا این که اصولا این نوع حمایتها را فقط برای روشنفکران برج عاجنشینی در نظر میگیرند که بعد از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی همچنان طلبکار و پرمدعا در عرصه فرهنگی حضور دارند.
هنوز یادمان نرفته در نمایشگاه کتاب تهران در اردیبهشت سال جاری را که مسئولان نمایشگاه غرفه انتشارات حیان را به دلیل تخلف صنفی بستند ولی معاون فعلی فرهنگی وزیر ارشاد با دسته گل و شیرینی به دفتر مهدی خزعلی رفت و از وی دلجویی کرد. خزعلی هم در روزهای بعد همچنان در نمایشگاه کتاب حضور داشت و به فحاشی علیه سران نظام میپرداخت.